می کند دست نوازش هم دل ما راخموش
خشت اگر مانع تواند شد خم می را ز جوش
بازی جنت مخور، ازحال آدم پندگیر
درگذر مردانه زین گندم نمای جوفروش
پوچ گویی می دهد بر باد نقد عمر را
زود خالی می شود دیگی که ننشیند ز جوش
دیگران راگرم اگر سازد شراب آتشین
خون ما را شعله آواز می آرد به جوش